” سالها پیش وقتی دانشجوی رشته زبان انگلیسی بودم و در بند اسکور 6 درجا زده بودم، متوجه شدم گسترش مجموعه واژگان اکتیو من فقط محدود به تاپیک های آشنا مانند خانواده و سرگرمی ها (hobbies) شده است. برای همین وقتی می خواستم در مورد تاپیک های جنرال تر مانند راه های مقابله با جرم و جنایت و مجازات essay بنویسم ناچار بودم دائما به دیکشنری رجوع کنم. برای پیشرفت در این راه، شروع به یاد گرفتن سیستماتیک زبان انگلیسی کردم. با اینکار، این امکان برایم فراهم شد تا در مورد طیف متنوع تری از تاپیک ها بتوانم به طور جدی بحث کنم.
کار را با یادداشت کردن واژه هایی شروع کردم که اغلب هنگام ریدینگ و رایتینگ ناچار بودم در دیکشنری دنبالشان بگردم. این کار به من کمک کرد تا خلاهای زبانم را تشخیص دهم. سپس این کلمات را در لیست های موضوعی (topic lists) ساماندهی کرده و آنها را به خاطر سپردم. خودم را محدود به یاد گرفتن تنها 10 کلمه در هر نوبت کردم که هدفگذاری واقع بینانه ای بود و میتوانستم کلمات را در ذهنم با صدای بلند بگویم، تمرین کنم و معنی و دیکته آنها را هم بیاموزم. بعلاوه، جمله هایی را که این کلمات در آنها به کار رفته بود یادداشت میکردم تا کانتکستی درست کنم که به من در به خاطر سپردن کالوکیشنها کمک کند. بدین ترتیب یاد گرفتم آن لغت ها را تشخیص دهم، بگویم، هجی کنم و درست به کار ببرم. “
شما باید بتوانید هر واژه ای را که یاد میگیرید درست تلفظ کنید، معنا یا معناهایش را به خاطر آورید، دیکته آن را بلد باشید، به سرعت بتوانید آن را در یک تکست تشخیص دهید و بخوانید، یا وقتی آن را میشنوید بسرعت متوجه شده و آن را در جمله (بدرستی) به کار بگیرید. اگر از پس تمام این کارها برآمدید، آنگاه میتوان گفت که آن واژه را یاد گرفته اید.